нσмɛ / ɛ-мαιℓ / мσиα / Ƥяσғιℓɛ
امروز اگر نیایی دیر میشود امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟ من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام! حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند! وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی
چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب خود را به من عادت نده من مثل هرکس نیستم از من مخواه عاشق شدن عاشقی سرابی بیش نیست هرگز برایم دل مده چشمان خود را تر نکن هرگز نگویی خواهمت من دوستت دارم هنوز من از عمق رفاقت ها ، من از لطف صداقت ها ، من از بازی نور در سینه بی قلب ظلمت ها نمی ترسم ، من از حرف جدایی ها ، مرگ آشنایی ها ، من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم
: тαɢƨ شعر عاشقانه,
یک روز هستم پیش تو یک روز دیگر نیستم
آن کس که از من ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست
این وضع پر آشوب من آشفته و بدتر نکن
تو حیف هستی نازنین در پای بی مهرم نسوز
: тαɢƨ شعر عاشقانه, زیبا و احساسی ” خودت رو به من عادت نده ”,
Ɖɛƨιɢиɛя |